حمایت از ما با خرید این محصول 
مقدمه
پیش از آنکه مطالعه بر روی تکنیکهای رایج و ابزارهای تحلیل تکنیکال را شروع کنیم بهتر است که یک تعریف کلی از تحلیل تکنیکال ارایه دهیم. لازم است در ابتدا تفاوتهای اساسی میان تحلیل تکنیکال و تحلیل فاندامنتال را مشخص کنیم و سپس به انتقادات وارد بر این نوع تحلیل که بارها از سوی منتقدین مطرح شده است پاسخ دهیم.
مؤلفین مجموعه حاضر، مراتب قدردانی خود را از آن دسته از منتقدینی که با درک درستی از تحلیل تکنیکال و آگاهی به ادعاهای آن و شناخت تواناییهای این نوع تحليل، انتقادات مبتنی بر پایه و اساس فکری و فلسفی را مطرح کرده اند، اعلام میدارند.
در ابتدا اجازه دهید با طرح این مسئله آغاز کنیم که معنای تحلیل تکنیکال چیست؟ تحلیل تکنیکال مطالعه رفتارهای بازار با استفاده از نمودارها و با هدف پیشبینی آینده روند قیمتها میباشد.
اصولاً رفتارهای بازار سه اصل اوّلیه را در بر دارد. قیمتها، حجم معاملات و بهرههای بازی(بهرههای باز فقط در معاملات آتی کاربرد دارد.)
خواهید دید که رفتار قیمت همواره در تحلیلها نقش اصلی را دارد و رفتار حجم معاملات و نیز بهره باز تکمیل کننده این اصل میباشند. رفتار قیمت و رفتار بازار در خیلی موارد معنای مشابهی دارند و به جای یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند.
فلسفه یا منطق
سه مبحث ابتدایی به عنوان پایههای مباحث فلسفی و منطقی تحلیل تکنیکال به شرح ذیل میباشند:
- همه چیز در قیمت لحاظ شده است.
- قیمتها بر اساس روندها حرکت میکنند.
- تاریخ، تکرار میشود.
یک: همه چیز در قیمت لحاظ شده است!
شاید بتوان ادعا کرد جمله «همه چیز در قیمت لحاظ شده است، پایه و اساس تحلیل تکنیکال است. تا زمانی که به درک درستی از این جمله نرسیده باشیم شاید پیشروی در یادگیری فن تکنیکال کار بیهودهای باشد.
یک تحلیلگر تکنیکال در ابتدا به این باور رسیده است که هر چیزی که بتواند در قیمت تأثیرگذار باشد اعم از فاکتورهای سیاسی، فاندامنتالی، جغرافیایی و یا سایر فاکتورها در قیمت یک سهم لحاظ شده است. پس از درک و پذیرش جمله فوق به عنوان مقدمه تحلیل تکنیکال به این نتیجه میرسیم که تحلیل قیمتها تمام آن چیزی است که ما به آن نیاز داریم.
و برای اثبات عدم صحت این ادعای مغرورانه، زمان زیادی صرف شده و نتیجهای حاصل نشده است. همه تحلیلگران تکنیکال (تکنسینها) بر این باورند که تغییرات قیمت، تابعی از عرضه و تقاضاست.
چنانچه تقاضا بیش از عرضه باشد آنگاه قیمت صعود خواهد کرد و اگر عرضه بر تقاضا پیشی گیرد قیمت کاهش خواهد یافت. این تغییرات، اساس تمام پیشبینیهای اقتصادی و بنیادی میباشد. برداشت تکنسینها از این اصل به این صورت است که اگر قیمت به هر دلیلی بالا رفت پس باید تقاضا بر عرضه غلبه کرده و علل فاندامنتالی تأثیر خود را گذاشته باشند و چنانچه قیمت، سقوط کرد دلایلی فاندامنتالی و بنیادی بیاثر شدهاند.
جمله عجیب پایانی در مورد فاندامنتال نباید شما را متعجب کند. منطق در این مبحث ما را به اینجا رهنمون میکند که یک تحلیلگر تکنیکال نیز به نوعی مباحث فاندامنتال و بنیادی را مورد مطالعه قرار میدهد.
قریب به اتفاق تحلیلگران تکنیکی بر این باورند که نیرویی که جهت عرضه و تقاضا را تغییر میدهد برآیند تغییرات فاندامنتال و مربوط به اقتصاد بازار میباشد و همین نیرو بر قیمتها تأثیر میگذارد. نمودارها هرگز به تنهایی علت بالا یا پایین آمدن قیمت نیستند. آنها نشان دهنده میزان تأثیر یا عدم تأثیر عوامل پایهای بازار هستند.
این یک قانون است که تحلیلگر تکنیکی (تکنسین) به هیچ وجه دخالتی در عوامل تأثیرگذار بر قیمت نمیکند. بیشتر اوقات در آغاز یک روند و یا در نقطه تغییر جهت قیمت از افزایش به کاهش و یا برعکس، هیچکس به طور قطع، دلیل این تغییر جهت را نمیداند. ولی تحلیلگر تکنیکی به سادگی و با استفاده از الگوها میتواند این تغییر را به موقع شناسایی کند و پایداری آن را بسنجد.
باید در خاطر داشت که مادامی که یک تحلیلگر تکنیکی بر این عقیده باقی بماند که همه چیز در قیمت لحاظ شده است موفق خواهد شد که از بسیاری از افراد باتجربه بازار (که از این ابزار استفاده نمیکنند) سود بیشتری کسب کند.
پذیرش جمله «همه چیز در قیمت لحاظ شده است» به عنوان اوّلین قدم، مساوی است با پذیرش اهمیت بررسی قیمت.
با استفاده از بررسی روند قیمت به کمک ابزارهای تکنیکی مختلف مانند نوسانگرها، یک تحلیلگر تکنیکال میتواند بهترین گزینهها را تشخیص دهد و انتخاب کند.
یک تحلیلگر لزوماً نبایستی از بازار باهوشتر باشند و یا قادر باشد که پیشبینیهای متحیرانهای درباره تغییرات قیمت انجام دهد. او میداند که دلایل زیادی برای نوسان قیمت وجود دارد و صرفاً بر این باور است که لزومی به دانستن این دلایل برای پیشبینی تغییرات قیمت وجود ندارد.
دو: قیمتها بر اساس روندها حرکت میکنند!
ضروری است که این مفهوم را بپذیریم که قیمتها بر اساس روندها حرکت میکنند. در اینجا نیز همانند قسمت قبل تا زمانی که به باور این اصل نرسیده باشیم مطالعه صفحات آتی کتاب کار بیفایدهای است.
هدف از ترسیم نمودار قیمت، شناسایی روند و پیشبینی جهت حرکت این روند است، پیش از آنکه قیمتهای آتی، روند آینده را مشخص کنند. در حقیقت تعداد زیادی از تحلیلگران بر این باورند که ماهیت روندها یکسان است و همواره کافی است که روند فعلی را ارزیابیکنیم (شکل ۱-۱).
نظریه ثابت شدهای نیز وجود دارد که میگوید قیمتها بر اساس روندها حرکت میکنند و یا به عبارت دیگر، قیمتها دوست دارند که روند فعلی خود را حفظ کنند، به جای آنکه تغییر جهت بدهند. این قانون به نوعی بیان دیگری از قانون اوّل نیوتن درباره حرکت است. شاید بتوان آن را این گونه نیز مطرح کرد که قیمتها به روند فعلی خود ادامه میدهند تا زمانی که عوامل بازدارنده حرکت، آنها را متوقف کند.
این قانون، یکی از ادعاهای محکم تحلیلگران میباشد. آنها معتقدند که روندها تا زمانی که عوامل خارجی بر آنها تأثیر نگذاشته جهت خود را حفظ میکنند.
شکل ۱-۱ مثالی برای یک روند افزایشی، تحلیل تکنیکال بر پایه روندهای قیمت بنا شده است و اینکه قیمتها بر اساس روندها تغییر میکنند.
سه: تاریخ تکرار میشود!
بخش بزرگی از مباحث تحلیل تکنیکال و مطالعه رفتارهای بازار، مشابه روانشناسی در انسانها میباشد.
به عنوان مثال الگوهای نمودارهایی که یکصد سال پیش ترسیم شدهاند دقيقاً منعکسکننده تأثیر مسائل آن دوره از نظر روانشناسی در روند قیمتها هستند.
این تصاویر به وضوح، روانشناسی بازار را آشکار میکنند. از زمانی که الگوها به خوبی در گذشته عمل کردهاند فرض شده که در آینده نیز به همان خوبیجوابگو خواهند بود. پایه و اساس آنها اصول روانشناسی است که این امر باعث میشود که آنها را به عنوان اصول ثابت بپذیریم و بتوانیم به آنها اعتماد کنیم.
بیان دیگری از این موضوع این است که بگوییم:تاریخ تکرار میشود و این کلیدی است برای پیشبینی آینده از طریق تحلیل گذشته و یا اینکه بگوییم آینده چیزی نیست جز تکرار گذشته.
تحلیل تکنیکال در برابر پیشبینیهای فاندامنتال
همان طور که در تحلیل تکنیکال تمرکز بر روی تغییرات قیمت است در تحلیل فاندامنتال این عوامل اقتصادی است که بر عرضه و تقاضا تأثیر میگذارد و باعث میشود قیمت بالا یا پایین برود و یا ثابت بماند. یک تحلیلگر فاندامنتال (پایه ای) تأثیر تمام فاکتورهای مربوط را بر روی قیمت هر چیز بررسی میکند تا در نهایت بتواند ارزش ذاتی آن را محاسبه کند. ارزش ذاتی چیزی است که یک تحلیلگر فاندامنتال به وسیله آن نشان میدهد که با توجه به میزان عرضه و تقاضا واقعاً با آن قیمت ارزش دارد یا خیر. اگر ارزش ذاتی چیزی زیر قیمت «آن» باشد، تحلیلگر فاندامنتال میگوید قیمت آن چیز ارزان است و برای خرید مناسب است.
هر دو روش تکنیکال و فاندامنتال همواره سعی بر حل یک مشکل واحد دارند و آن مشکل چیزی نیست جز پیشبینی اینکه قیمتها تمایل دارند در چه جهتی حرکت کنند. در واقع آنها از دو راه متفاوت به یک مسئله واحد میپردازند. یک تحلیلگر فاندامنتال علتهای تغییر قیمت را بررسی میکند حال آنکه یک تحلیلگر تکنیکال تأثیرات آن را به چالش میکشاند. تحلیلگر تکنیکال، عقیده دارد که تغییرات قیمت تنها چیزی است که او نیاز دارد بداند و دانستن علتها و دلایل این تغییرات لازم نیستند و در مقابل، تحلیلگر فاندامنتال، همواره به علتها و دلایل تغییر قیمت میپردازد.
بیشتر معامله گران، خود را در یکی از دو دسته تحلیلگران فاندامنتال و یا تکنیکال طبقهبندی میکنند. در حقیقت این دو دسته، نقاط مشترک زیادی دارند. خیلی از تحلیلگران فاندامنتال سعی دارند مقدماتی از تکنیکال را فرا بگیرند و همین طور بسیاری از تحلیلگران تکنیکی نیز تلاش میکنند حداقل اطلاعاتی از مسائل فاندامنتال داشته باشند. مشکل اصلی اینجاست که خیلی از اوقات علتها و نمودارها با یکدیگر درگیر هستند. در بیشتر مواقع در ابتدای حرکتهای مهم بازار، یک تحلیلگر فاندامنتال نمیتواند تعریف درستی برای تغییرات بازار ارایه دهد. در چنین لحظات بحرانی است که هر دو تحلیلگر تفاوتهای زیادی را در برداشتهایشان و روند قیمت، مشاهده میکنند و اغلب نیز همزمان با هم، دلیل تغییرات را درک میکنند ولی گاهاً برای انجام هرگونه عکسالعمل خیلی دیر شده است.
این اختلافات ظاهری را شاید بتوان این گونه تشریح کرد که در واقع تغییرات قیمت، باعث ایجاد دلایل پایهای جدیدی میشود یعنی اینکه تغییر قیمت باعث میشود تا تحلیلگر فاندامنتال و فاکتورهای سنجش او حساس شوند و در حقیقت بازار دلایل جدیدی برای این تغییرات پیدا کند. در حالی که دلایل پایهای قبلاً تأثیر خود را بر قیمت گذاشتهاند و هم اکنون در بازار وجود دارند و در واقع قیمتها در حال نشان دادن واکنش به دلایل پایهای جدید هستند. خیلی از بازارها در گذشته با تغییرات بسیار کم و یا اصلاً هیچ تغییری در فاندامنتال شروع شده است و به مرور زمان، وقتی که تغییرات دیده شده است روند جدید کاملاً در مسیرش قرار گرفته است.
بعد از مدتی تحلیلگر تکنیکال با اعتماد به نفس بیشتری تغییرات را در نمودارها درک میکند و میخواند. یک تحلیلگر تکنیکال شاید تنها کسی باشد که در شرایطی که تغییرات بازار با خِرَد عمومی در تناقض است احساس آرامش میکند و حتی از چنین موقعیتی لذت میبرد. او میداند که معاملهگران بازار به زودی با اطلاعات جدیدی که همان دلایل فاندامنتال جدید میباشد مواجه میشوند و شاید تنها او باشد که برای تصدیق محاسباتش منتظر چیزی نبوده است.
در تأیید تحلیل تکنیکال میتوان به وضوح دید که اعتقاد یک تحلیلگر تکنیکال به تحلیلهایش به مراتب بیشتر از یک تحلیلگر فاندامنتال میباشد. اگر یک معاملهگر، مجبور باشد یکی از این دو را به عنوان روش کار انتخاب کند منطق میگوید که تحلیل تکنیکال، امکان رسیدن به موفقیتش بیشتر است. برای آنکه تحلیل تکنیکال در حقیقت تأثیر عوامل فاندامنتال را بررسی میکند و چون همیشه تأثير فاندامنتال در روی قیمت لحاظ شده، به طور حتم، بررسی فاندامنتال کاری غیر ضروری است. بررسی نمودار، میانبری است به بررسی عوامل فاندامنتال. ولی حالت عکس آن ممکن نیست. این امکان وجود دارد که بتوان در یک بازار مالی، صرفاً با دانش تکنیکال خرید و فروش انجام داد ولی تقریباً بعید به نظر میآید که شخصی بتواند صرفاً بر اساس مسائل فاندامنتالی و عدم بررسی قسمت تکنیکی بازار، خرید و فروش خیلی موفقی انجام دهد.
انعطافپذیری و سازگاری تحلیل تکنیکال
یکی از بزرگترین نقاط قوت تحلیلهای تکنیکال سازگاری و تنوع آن برای انواع معاملات در ابعاد زمانی مختلف میباشد. تقریباً هیچ بازار و فضای معاملاتی وجود ندارد که نتوان این اصول را در آن به کار برد.
چارتیست به راحتی میتواند هر نوع بازاری را که تمایل داشته باشد مورد مطالعه قرار دهد، حتی اگر با دانش فاندامنتال او همخوانی نداشته باشد. در حالی که اغلب تحلیلگران فاندامنتال به علت اینکه همواره مقادیر زیادی اطلاعات و صورتهای مالی برای بررسی وجود دارد که برای درک آنها باید در حد یک متخصص عمل کنند، چندان نمیتوانند از جایی که هستند دور شوند.
شکل ۱-۲ نمودارهای بازار سهام ژاپن مانند هر بازار دیگری با ابزارهای تکنیکی قابل بررسی میباشند.
نکته حایز اهمیت این است که ذات بازار، همواره شامل فواصل زمانی است که در آن بازار چیزی فعال و یا غیرفعال میشود معاملات زیادی بر روی آن صورت میگیرد و یا نقدشوندگی آن کاهش مییابد. یک تحلیلگر تکنیکال همواره میتواند تمرکز و توجه خود را به قسمت فعال و قوی بازار معطوف کند و میتواند یک روند را در زمان خاص انتخاب کند و یا روندی دیگر را از سیستم خود حذف کند. در نتیجه تحلیلگر تکنیکال میتواند توجه و سرمایه خود را از هر نقطه از بازار در زمان مناسب به سمت نقطهای دیگر از بازار منتقل کند.
طبیعت بازار، چرخشهای آن است و این امتیاز بزرگی است که شخصی بتواند همراه با بازار حرکت کند. خیلی از اوقات بازار آبستن روندهای خیلی مهمی میشود. روندهایی که حاوی الگوهای مهم و پر قدرتی هستند. اغلب اوقات این روندها کاملاً بیسر و صدا و در زمانی که خیلی از روندهای دیگر رو به اتمام هستند شکل میگیرند یعنی زمانی که خیلی از معاملهگران در انتهای معاملات خود هستند.
تحلیلگر تکنیکی کاملاً آزادانه روندهای جدید را میبیند و انتخاب میکند. یک تحلیلگر فاندامنتال که اغلب در مورد گروه خاصی، تخصص دارد اگر احساس کند در گروهی دیگر تحرکاتی ایجاد شده است این انعطافپذیری را ندارد که به سادگی از گروهی به گروهی دیگر برود و هر زمان نیز قصد انجام این کار را داشته باشد در حقیقت اوقات دشوارتری را نسبت به چارتیست باید طی کند تا به نتیجه برسد.
به عنوان یک امتیاز دیگر برای تحلیلگر تکنیکال میتوان به این نکته اشاره کرد که از آنجایی که او همواره بازار را به طور کلی زیر نظر دارد در نتیجه میتواند حرکات زیرین برخی از گروههای بازار را مشاهده کند و زیر نظر بگیرد و در نتیجه میتواند بهترین گروه بازار را برای سرمایهگذاری انتخاب کند. همچنین به علت آنکه خیلی از بازارها متأثر از عوامل اقتصادی میباشند و این تصمیمات اقتصادی هستند که در قیمتها و روندها ظاهر میشوند، میتواند با نگاه کردن و بررسی کردن یک گروه از بازار بر بازارهای دیگر نیز اعمال نظر کند و در حقیقت او به نوعی از نزولی یا صعودی بودن روند اقتصاد کلان نیز مطلع میباشد و در نتیجه چارتيست باتجربه میتواند همزمان در چند بازار حضور داشته باشد.
تحلیل تکنیکال و کارایی آن در بازههای زمانی مختلف
یکی از بزرگترین نقاط قوت تحلیل تکنیکال این است که در بازههای زمانی مختلف کاربرد دارد. چه معاملهگران روزانه چه معاملهگران چند روزه و کوتاه مدت و چه خریداران میانمدت و چه افرادی که در بازههای زمانی طولانی مشغول به خرید و فروش میباشند، میتوانند از تحلیل تکنیکال بهره ببرند در حقیقت تحلیل تکنیکال شامل زمان خاصی نمیشود و این سلیقه و روش کار معاملهگر میباشد که در چه بازهای به تحلیل بپردازد. تحلیلگر تکنیکی با تعیین بازه زمانی مورد نظرش این را مشخص میکند که قصد پیشبینی برای چه مدت زمانی را دارد. این عقیده که برخی از افراد میگویند تحلیل تکنیکال، صرفاً در بازه زمانهای کوتاه مدت کاربرد دارد اصلاً درست نیست.
این ادعا شاید ناشی از این نظریه باشد که تحلیل فاندامنتال برای پیشبینی بلندمدت کاربرد دارد و فاکتورهای تحلیل تکنیکی فاکتورهایی کوتاه مدت هستند در واقع تحلیلگر تکنیکال برای پیشبینی بازههای زمانی بلندمدت از نمودارهای هفتگی ماهیانه و سالیانه، بسته به سلیقه خودش استفاده میکند و به دلیل همین تکنیکها میباشد که این نوع تحلیل را تکنیکال مینامند.
یکی از بزرگترین اهداف این کتاب این است که به تحلیلگر، آموزش دهد که چگونه میتواند بازه زمانی موردنظر خود را انتخاب کند و از آن مهمتر در چه نقاطی وارد بازار بشود و یا در چه نقاطی از بازار خارج شود.
پیشبینیهای اقتصادی
تحلیل تکنیکال میتواند نقش مهمی در پیشبینیهای اقتصادی بازی کند. برای مثال، جهت تغییرات قیمت کالا به ما مطالبیدر مورد جهت تورم میگوید. با استفاده از تحلیل تکنیکال میتوان سرنخهایی در مورد تقویت و یا تضعیف اقتصاد یافت. رشد قیمت کالا معمولاً اشاره به اقتصاد قویتر و نیز رشد تورم دارد. کاهش قیمت کالا، اغلب به معنی تضعیف اقتصاد و تورم میباشد. جهت حرکت نرخ بهره، متأثر از روند قیمت کالاست. در نتیجه نمودار بازارهایی مانند طلا و یا نفت همراه با اوراق قرضه میتوانند چیزهایی را در مورد جهت حرکت اقتصاد بگویند و کمک کنند تا انتظار درستی از تورم داشته باشیم. روند ارزهای مختلف مانند دلار مطالبیدر مورد آینده اقتصاد جهان میگوید که آیا در حال تقویت شدن است یا تضعیف شدن.
حقیقت مهمتر این است که روندها در بازارهای سلف[۱]، ماهها قبل از آنکه در شاخصهای اقتصاد بومی رخ بدهند در نمودارهای ماهیانه یا هفتگی ظاهر میشوند و حتی به ما میگویند که پیشتر نیز چه اتفاقاتی افتاده است. همانگونه که از نام آن پیداست بازارهای سلف، اغلب به ما چشماندازی از آینده را نشان میدهد. مثلاً نمودار شاخص ۵۰۰ سهم برتر بازار آمریکا میتواند به ما نکاتی را در مورد آینده اقتصاد و تأثیرات آن بر نرخ ارز این کشور بگوید. کتابیکه توسط مور در مورد اقتصاد نوشته شده است[۲] اهمیت کامل بازارهای ارز، سلف، اوراق قرضه و سهام را بر اقتصاد روشن میکند. توجه کنید که تمام این بازارها میتوانند توسط تحلیلگر تکنیکی مورد بررسی قرار گیرند.
تحلیلگر تکنیکی یا چارتیست؟
عناوین زیادی به شخصی که تحلیل تکنیکال میکند نسبت داده میشود:تحلیلگر تکنیکال، چارتیست، تحلیلگر بازار و با تحلیلگر نموداری.
تا چندی پیش، همه این کلمات یک معنا را تداعی میکردند اما با رشد شاخههای تخصصی این رشته، ضروری به نظر میرسد که تفاوتهایی بین این عنوانها، قائل شویم و کلمات را با دقت بیشتری انتخاب کنیم. به علت آنکه تمام تحلیلهای تکنیکال تا دهه قبل بر پایه نمودار بوده است واژه چارتیست و تحلیلگر تکنیکال یک معنا را میدادند ولی به طور حتم از این پس، آن دو معنی یکسانی ندارند.
فضای گسترده تحلیل تکنیکال، همزمان با رشد و تکامل آن به دو قسمت عمده تقسیم میشود. تحلیلگرانی که پایه و اساس کار آنها همان نمودارهاست که در حقیقت، بهتر است به آنها بگوییم تحلیلگران تکنیکی آماری. مسلماً نقاط اشتراک زیادی بین تحلیلگران تکنیکال وجود دارد و اغلب تحلیلگران و در حقیقت زمانی که تحلیلگر تکنیکال را در برابر تحلیلگر فاندامنتال ارزیابیمیکنیم هر دو دسته تحلیلگران تکنیکال را باید در یک خانواده قرار بدهیم.
چارتیستهای سنتی چه کم و چه زیاد از ابزارهای مختلف در فرایند تحلیل خود استفاده کنند همواره نمودار، مهمترین و اصلیترین ابزار آنهاست و مابقی به عنوان ابزار ثانویه محسوب میشوند. به خاطر داشته باشید که عمل تحليل نمودار، یک فعالیت ذهنی محسوب میشود و موفقیت در آن به طور حتم، وابسته به تواناییها و مهارتهای فردی چارتیست میباشد. واژهای که برای این مفهوم میتوانیم به کار ببریم میتواند «هنر تحلیل نمودار» باشد چون به طور حتم، تحلیل نمودار یک هنر محسوب میشود.
در مقابل، یک تحلیلگر آماری، اصول موضوعی دادهها و آزمونها را دریافت کرده و آنها را به منظور گسترش سیستم کامپیوتری معاملات بهینهسازی میکند. سپس این سیستمها یا مدلهای معاملاتی به سیستمهای کامپیوتری وارد میشوند که به طور اتوماتیک اخطار خرید و فروش میدهند. این سیستمها و برنامهریزیها گاهاً خیلی پیچیده هستند. البته هدف، این است که نقش انسان در این فرایندها کم و یا به طور کلی حذف شود تا هر چه بیشتر، علمی و دقیق باشد.
ولی چه این سیستمهای آماری از نمودارهای قیمت استفاده بکنند یا نه، مادامی که آنها فعالیتهای بازار را بررسی میکنند باید توسط تحلیلگران تکنیکی مورد بررسی قرار بگیرند.
خود تحلیلگران آماری به دو دسته کوچکتر یعنی گروهی که تمایل دارند تا تحلیل تکنیکال را به کامپیوتر بسپارند و آنها که از کامپیوتر برای بسط و گسترش نوساننماها و نشانگرها در تحلیل تکنیکال استفاده میکنند، تقسیمبندی میشوند. دسته دوم همواره بر اطلاعات خروجی کامپیوترها و نوساننماها کنترل دارند و وظیفه آنها، آنالیز خروجی و فرایند تصمیمگیری است.
یک راه برای جدا کردن چارتیستها و تحلیلگران آماری این است که بگوییم تمام چارتيستها، تحلیلگر تکنیکی هستند ولی لزوماً تمام تحلیلگران تکنیکی، چارتيست نمیباشند. اگرچه این دو واژه در خیلی از اوقات در این کتاب به جای یکدیگر به کار میروند و ليكن باید در خاطر داشته باشیم که نمودارها و چارتها تنها در بردارنده قسمتی از فضای تحلیل تکنیکال میباشند.
برخی انتقادات در مورد تحلیل تکنیکال
چند سؤال و انتقاد جزئی در مورد مباحث تحلیل تکنیکال مطرح میشود. یکی از این مباحث در مورد این است که هر کسی پیشگویی خود را از هر چیز دارد. دیگری این است که چگونه قیمتهای گذشته و اطلاعات آن میتواند در مورد قیمتهای آینده و پیشگویی آنها و جهت حرکتشان کاربرد داشته باشد. این انتقاد، معمولاً در قالب جملاتی مانند: «نمودارها به ما میگویند بازار در کجا قرار دارد ولی به ما نمیگویند که به کجا میرود! » مطرح میشوند. در جواب باید گفت کاملاً واضح است که نمودارها به شما نمیگویند بازار به کدام سمت حرکت میکند البته اگر شما ندانید آنها را چگونه بخوانید.
سؤالات مربوط به نظریه «مسیر تصادفی»[۳] معمولاً به این صورت هستند که گفته میشوند «آیا واقعاً قیمتها بر طبق روندها حرکت میکنند؟» و ایجاد شبهه در مورد اینکه هر تحلیل تکنیکی میتواند استراتژی «خرید و نگهداری» را پیشنهاد بدهد. این قبیل سؤالات به طور حتم، سزاوار پاسخ هستند.
خود تفسیرگری!!!
به نظر میآید، این موضوع که هر کسی تفسیر خاص خودش را از نمودارها دارد، ذهن افراد زیادی را به خود مشغول کرده و اغلب نیز شنیده میشود. به طور حتم این سؤالی قابل تأمل است اما کمتر از آنچه به نظر میرسد اهمیت دارد. شاید بهترین راه برای پاسخ دادن به چنین سؤالی مراجعه به یکی از متونی باشد که شدیداً افرادی که در معاملاتشان از نمودارها استفاده میکند را زیر سؤال میبرد:
الف) استفاده از الگوهای نموداری، روز به روز گسترش مییابد و عموم مردم علاقمند به استفاده از آنها میشوند و از قوانین این چارتها برای خرید و فروش استفاده میکنند و این خود تفسیرگری باعث میشود که موجهایی از خرید و فروش در قسمتهایی از بازار مشاهده شود. به طوری که همه با هم چیزی را میخرند و باعث افزایش قیمت آن میشوند و همه با فروش همزمان چیزی، باعث کاهش قیمت آن میشوند.
ب) قسمت دیگری از همان متن میگوید: الگوهای نموداری اکثراً حاصل فعالیتهای ذهنی و توهّمات میباشند. هنوز هیچ مطالعه ریاضی نتوانسته یکی از آنها را تأیید کند. آنها بیتعارف فقط در مغز خریدار و فروشنده سهم وجود دارند.
این دو انتقاد در برابر یکدیگر قرار دارند به طوری که یکی دیگری را نقض میکند و ما نمیتوانیم همزمان هر دوی آنها را بپذیریم. اگر الگوهای نموداری «تماماً ذهنی و توهمات» و «در مغز خریدار و فروشنده» هستند پس عاقلانه نیست که بگوییم افراد زیادی در زمان مشخص به یک چیز نگاه میکنند و همه به اشتباه به سمت یک توهم میروند و سپس موج ایجاد میکنند!!!
واضح است که هر دوی این انتقادات نمیتوانند همزمان مطرح شوند به این صورت که نمودارها هم قابل تشخیص و واضح باشند که همه همزمان یک چیز را ببینند و همزمان با هم عمل کنند از طرفی دیگر بگوییم که خواندن و تفسیر چارتها و نمودارها، تماماً ذهنی و توهمات است.
شاید حقیقت این است که تفسیر نمودارها کاملاً یک فعالیت ذهنی است. خواندن یک نمودار یک هنر است. ممکن است واژه مهارت این مهم را بهتر بیان کند؛ الگوهای نمودارها به ندرت آن قدر واضح هستند که همه تحلیلگران تکنیکی باتجربه یک پیشگویی را از آنها ارائه بدهند. همواره جایی برای شک کردن وجود دارد. در این کتاب، ثابت میکنیم که خیلی از فاکتورها هستند که در تحلیل تکنیکال، گاهاً مقابل یکدیگر قرار میگیرند و یکدیگر را رد میکنند.
حتی اگر همزمان تمام تحلیلگران تکنیکی بر یک باور باشند و یک پیشگویی را ارایه بدهند دلیل آن نمیشود که همه همزمان و در یک جهت وارد بازار شوند. برخی تلاش میکنند که حتی نسبت به اخطارهای خرید و فروش پیشدستی کنند و زودتر به بازار سهم وارد شوند. برخی دیگر ممکن است منتظر انفجار قيمت بمانند و از طریق نوساننماها اطمینان بیشتری کسب کنند. برخی ممکن است منتظر بمانند تا انفجار با مانعی روبه رو شود و بعد از آنکه آن مانع مرتفع شد وارد بازار شوند برخی از خریداران ممکن است مبارزهطلب باشند و برخی دیگر محافظهکار. ممکن است افرادی خیلی قبل از پایان نوسان از آن خارج شوند برخی دیگر ممکن است تا حد قیمت مشخصی صبر کنند. استراتژی کلی برخی از معاملهگران، بلند مدت است و برخی دیگر ممکن است کوتاه مدت و حتی یک روزه کار کنند. بنابراین واضح است که امکان اینکه تمام تحلیلگران تکنیکی در یک لحظه و یک زمان، وارد بازار شوند و از خود عکسالعملهای مشابهی را نشان دهند عملاً مردود است.
اگر زمانی خود تفسیرگری به یک دغدغه عام تبدیل شد شاید بهتر باشد آن را «درستبینی ذاتی» بنامیم. به معنای دیگر، زمانی میرسد که معاملهگران با اتکای زیاد و تمرکز بالایشان بر نمودارها، بازار را متأثر و منحرف میکنند. اینجاست که معاملهگر به بررسی اتفاقی که افتاده میپردازد و ممکن است استفاده از نمودارها را متوقف سازد و تاکتیکهای خرید و فروشش را با بازار هماهنگ کند. مثلاً ممکن است پیش از ازدحام در خرید و فروش عمل کند و یا خیلی پس از آن منتظر فرصت مناسب بماند. پس اگر این توهمات ذهنی به قولی در شروع روندها باعث مشکل شوند بعد از زمانی خود به خود، اصلاح میشوند.
باید به خاطر سپرد که افزایش و یا کاهش قیمت، تنها زمانی رخ میدهد و ادامه پیدا میکند که توسط قانون عرضه و تقاضا تأیید شود. تحلیلگران تکنیکی نمیتوانند به تنهایی و فقط به اتکای قدرت خرید و فروششان باعث تغییرات قیمت یک سهم شوند. اگر اینگونه بود همه تحلیلگران تکنیکی به سرعت ثروتمند میشدند.
فعالیت ذهنی و توهّم، اغلب در لیست انتقادات تحلیل تکنیکال میباشد. اما شاید بهتر باشد آن را به جای انتقادات در لیست ستایشهای تحلیل تکنیکال قرار دهیم! به غیر از تمام مطالب بالا اگر روزی پیشبینی تحلیل تکنیکی، آن قدر گسترش یافت که در حوادث، نفوذ پیدا کرد میتوان از آن تفسیر خوبی داشت. میتوانیم فکر کنیم که چرا ندرتاً این انتقادات درباره کاربرد تحلیل فاندامنتال مطرح میشوند.
آیا گذشته میتواند برای پیشبینی آینده مورد استفاده قرار بگیرد؟
پرسش دیگری که همواره مطرح بوده مربوط به اعتبار استفاده از اطلاعات گذشته، برای پیشبینی آینده است. باعث شگفتی است که اغلب منتقدین تحلیل تکنیکال به این موضوع دامن میزنند در حالی که هر کسی میداند که اساساً پیشبینی، از پیشبینی وضع هوا گرفته تا تحلیلهای بنیادی (فاندامنتال) کاملاً مبتنی بر مطالعه اطلاعات گذشته میباشد. شما بگوئید چه نوع اطلاعات دیگری برای این کار وجود دارد؟!
مباحث آماری در دو زمینه «آمار توصیفی» و «آمار استنتاجی» تفاوت آشکاری دارند.
آمار توصیفی به نمودارهای اطلاعات فعلی مانند دادههای قیمت در نمودار میلهای استاندارد اشاره دارد و آمار استنتاجی به تعمیم دادن پیشبینیها و یا اطلاعات استخراج شده از دادهها مربوط میشود.
بنابراین خود نمودارهای قیمت، تحت دستهبندی توصیفی قرار میگیرد و تکنیکهای بررسی و تحلیل که بر روی قیمت انجام میشود در حوزه استنتاجی قرار میگیرد.
چیزی که از تعریف آمار، درک میشود این است که اوّلین گام در پیشبینی تجارت یا اقتصاد آینده، گردآوری مشاهدات و اطلاعات گذشته است.» (فروند و ویلیام)
تحلیل نمودارها شکل دیگری از تحلیل زمانی بر اساس مطالعه گذشته است که دقیقاً آن چیزی است که در همه انواع تحلیلهای زمانی انجام میشود.
تنها اطلاعاتی که هرکسی باید به سراغ آن برود اطلاعات گذشته است. برای برآورد آینده فقط و فقط میتوانیم از تعمیم و مرتبط ساختن تجربیات گذشته به آینده استفاده کنیم.
بنابراین به نظر میرسد که استفاده از اطلاعات گذشته قیمت برای پیشبینی آینده در برداشت کلی از مفهوم علم آمار وجود دارد. اگر این پرسش درباره این جنبه از پیشبینی تکنیکال به طور جدی برای هر کسی مطرح باشد او باید این سؤال را درباره اعتبار اصل پیشبینی مبتنی بر اطلاعات تاریخی که مشتمل بر همه تحلیلهای بنیادی و اقتصادی میشود نیز مطرح کند.
نظریه ورود تصادفی (Random Walk)
نظریه ورود تصادفی به بازار که در انجمنهای علمی جایی برای خود باز کرده مدعی است که تغییرات قیمت، یک روند مستقل است و گذشته قیمت یک معیار قابل اعتماد برای تشخیص تغییرات آینده قیمت نیست.
مَخلص کلام اینکه تغییرات قیمت کاملاً تصادفی و غیرقابل پیشبینی است. این اصل مبتنی بر «فرضیه بازار کارا»[۴] میباشد که بر طبق آن تغییرات قیمت به طور تصادفی و بر اساس ارزش ذاتی اتفاق میافتد.
بر طبق این نظریه، بهترین استراتژی در بازار خرید و نگهداری است به جای اینکه تلاش کنیم تا از نوسانات بازار استفاده کنیم.
تا زمانی که به نظر میرسد درباره وجود تصادف در هر بازاری ذرهای شک وجود دارد خیلی واقعگرایانه نیست که تغییرات قیمت را کاملاً تصادفی بدانیم.
این یکی از آن مواقعی است که ثابت میشود که مشاهدات تجربی با تجربیات عملی، کارایی بیشتری نسبت به تکنیکهای پیچیده آماری دارند و قادر خواهند بود که همه چیزهایی را که کاربر در ذهن دارد ثابت کنند و یا هیچ چیزی را اثبات نکنند.
بد نیست به خاطر داشته باشیم که پذیرش تصادف ممکن است تنها یک دفاع در برابر ناتوانی در درک الگوهای رفتاری قیمت باشد.
این حقیقت که بسیاری از افراد دارای تحصیلات این رشته، قادر به درک الگوهای موجود نبودهاند ثابت نمیکند که این الگوها وجود ندارند.
مباحثات علمی زیادی حول این موضوع برقرار است که آیا روند بازار بیشتر به برداشتهای یک تحلیلگر عمومی بازار مرتبط است یا به عملکرد معاملهگری که در زمان حاضر جایی که روند بازار کاملاً آشکار است دست به معامله میزند.
اگر خواننده کمترین شکی به این نکته داشته باشد، تنها یک نگاه مختصر و کاملاً اتفاقی به هر کدام از تصاویر کتاب میتواند وجود یک روند را در نمودارها تأیید کند.
حال چگونه معتقدین به نظریه «تصادفی» وجود این روندها را توجیه میکنند اگر تغییرات قیمت، کاملاً روندی تصادفی دارد و این معنی را میدهد که آنچه که دیروز رخ داده و یا هفته آینده رخ خواهد داد هیچ ربطی به چیزی که امروز و فردا رخ میدهد ندارد.
آنها چگونه موفقیتهای سیستمهای تعقیب روندها را که در زندگی واقعی به ثبت رسیدهاند را توضیح میدهند؟
به طور مثال استراتژی خرید و نگهداری، چگونه در بازارهای پایاپای کالا، جایی که زمان، نکته بسیار تعیین کنندهای است میتواند کاربرد صحیحی داشته باشد؟
اگر تغییرات قیمت، کاملاً تصادفی است و هیچ روندی وجود ندارد پس معاملهگران، چگونه تفاوت میان بازارهای کاهشی و بازارهای افزایشی را درک میکنند؟
در واقع چگونه یک بازار کاهشی حتی در موقعیت ابتدایی میتواند وجود داشته باشد و رفتار آن از یک روند تابعیت کند. (شکل زیر)
شکل فوق: بک فرد معتقد به نظریه تصادف مرقعیت دشواری در برابر صاحبان شمش طلا دارد تا آنها را متقاعد کند که هیچ روندی وجود ندارد.
به نظر، تردیدآمیز است که مدارک آماری حتی در مجموع، قادر باشند که نظریه ورود تصادفی را اثبات کنند. البته این عقیده که بازارها تصادفی هستند کاملاً به وسیله انجمنهای علم تکنیکال رد شده است.
اگر بازارها حقیقتأ تصادفی بودند هیچ نوع تکنیک پیشبینی، کارایی نداشت. جدای از رد اعتبار دسترسی تصادفی به بازار، نظریه بازار کارا بسیار به این فرضیه تکنیکی نزدیک است که بازارها همه چیز را درک و در قیمت منعکس میکنند.
البته تحلیلگران در مییابند که چون بازار به سرعت همه اطلاعات را لحاظ میکند بنابراین راهی برای نتیجه گرفتن از آن اطلاعات وجود ندارد.
اساس تکنیکهای پیشبینی که در بالا توضیح داده شد این است که همه اطلاعات هم خیلی پیش از آنکه دانسته شوند در قیمت تأثیر میگذارند.
تحلیلگران، توضیحات شیوایی برای لزوم مشاهده و زیر نظر قرار دادن رفتار قیمت و همچنین بینتیجه بودن تلاش برای نتیجه گرفتن از اطلاعات فاندامنتالی حداقل برای مدت زمان کوتاه ارایه میکنند.
در نهایت منطقی به نظر میرسد که بپذیریم که هر فرآیندی از نظر کسی که قادر به درک قوانینی که باعث وقوع آن رخداد شده، نباشد تصادفی و غیرقابل پیشبینی میرسد.
به عنوان مثال خروجی نوار قلب ممکن است خطوط تصادفی و درهمی باشند که از فردی که دراز کشیده به دست میآیند. اما برای یک فرد دوره دیده پزشکی همه آن خطوط معنا دارند و تصادفی نیستند.
عملکرد بازار، ممکن است برای آنهایی که برای درک قوانین رفتاری بازار وقت کافی صرف نمیکنند تصادفی به نظر برسد. فریب نظریه تصادفی با پیشرفت مهارتهای درک اطلاعات از نمودارها به تدریج رنگ میبازد. امیدواریم این دقیقاً چیزی باشد که برای خواننده در طی مطالعه فصلهای مختلف این کتاب رخ میدهد.
این امیدواری برای همه تحلیلگران دنیا وجود دارد. تعدادی از پیشگامان دانشگاههای آمریکا شروع به تحقیق در خصوص رفتارشناسی بازارهای مالی کردهاند که مدعی است رفتارهای انسانی و ایجاد قیمت، بسیار به هم شبیه هستند. که البته این مقدمه علم تکنیکال است.
اصول کلی
زمانی که دوازده سال قبل نسخه ابتدایی این کتاب منتشر شد و بسیاری از ابزارهای زمانی تکنیکال که در آنجا شرح داده شد در اصل، تنها برای بازارهای سلف به کار برده میشد. در حالی که در طی دهه گذشته این ابزارها به طور وسیع برای تحلیل روند بازارهای سهام نیز به کار گرفته شده است.
اصول تکنیکال که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته است میتواند به طور عام برای انواع بازارها حتی موچو آل فاندها (طراحی سبد سهام) به کار گرفته شود.
بخش دیگری از بازارهای سهام که در دهه گذشته به طور وسیع پیشرفت کرده بخش سرمایهگذاری و اصولاً پسانداز در شرکتهای سبدگردانی و راهنمایان سرمایهگذاری است.
بعداً در این کتاب ما به شما نشان میدهیم که چگونه تشخیص بدهید که کدام قسمتها جذابتر هستند و در کدامها نمیتوانید ابزارهای زمانی تکنیکال را به کار ببرید.
پاورقی ______________________
[۱] بازار سلف یا بازار مبادلات آینده، یعنی بازاری که قراردادهای خرید و فروش اوراق بهادار یا کالا، با قیمت های تثبیت شده برای تاریخی در آینده منعقد می شوند.
[۲] leading indicators for 1990s
[۳] تئوری مسیر تصادفی یا مسیر غیر قابل پیشبینی یا Random walk theory یکی از مشهورترین تئوریهای موجود در علم سرمایهگذاری است.
ارائه کننده این تئوری Burton Malkeil است که آن را در یکی از کتابهای خود در سال ۱۹۷۳ بنام “پیاده روی در مسیر تصادفی در خیابان وال” یا “A Random Walk ِDown Wall Street” ارائه نمود. این کتاب تا به امروز یکی از پر فروش ترین کتابهای کلاسیک در علم سرمایهگذاری بوده است.
تئوری “مسیر تصادفی” یکی از تئوریهای بازار سرمایه بوده و بر این باور است که روند منحنی قیمتی قابلیت پیشبینی قیمت آتی آن و یا روند آتی آن را ندارد.
این تئوری بعدها توسط موریس کندال در سال ۱۹۵۳ مورد بررسی و تأیید قرار گرفت. نتیجه حاصله این است که نوسان قیمتی سهام، مستقل از یکدیگر بوده و احتمال وقوع سناریوهای قیمتی در آینده یکسان است. هر چند در دراز مدت، منحنی قیمت روندی رو به بالا در پیش خواهد داشت.
به طور خلاصه این تئوری بیانگر آن است که قیمت سهام مسیری تصادفی و کاملاً غیر قابل پیشبینی داشته و احتمال بالا رفتن قیمت کاملاً مساوی با احتمال پایین رفتن آن است. پیروان این تئوری بر آن باورند که داشتن عملکردی بهتر از عملکرد شاخص بورس غیر ممکن است، مگر آنکه سرمایهگذار، ریسکی مازاد بر شاخص را تقبل کند. برتن ملکیل در کتاب خود بارها بر این حقیقت تاکید دارد که استفاده از تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی کاملاً بیهوده بوده و اتلاف وقت تلقی می گردد!
او همچنین تاکید میکند که بهترین استراتژی سرمایهگذاری، استراتژی خرید و نگه داری سهام یا همان buy-and-hold است. او در کتاب خود با ارائه مستندات و آمار موجود، نشان می دهد که اکثر قریب به اتفاق شرکتهای سرمایهگذاری در بلند مدت عملکرد بهتری نسبت به شاخص، نشان ندادهاند و این به نوبه خود بهترین سند برای اثبات نظریه وی است.
منتقدان این کتاب همیشه بر این نکته تاکید دارند که این کتاب بیش از ۳۰ سال پیش تالیف شده و تئوریهای آن در زمان فعلی صدق نمیکند. تئوری «مسیر تصادفی» هیچوقت در دل سرمایهگذاران وال استریت جایی باز نکرده است و شاید دلیل اصلی آن تأکید این کتاب بر عدم نیاز برای وجود وال استریت و نقض ماهیتی وال استریت باشد.
[۴] طبق نظريه کارايي بازار سهام همواره بر مبناي قيمت منصفانه و ارزش واقعي شان داد و ستد مي شوند و غيرممکن است يک سرمايه گذار بتواند سهامي را با قيمت پايين تر از ارزش واقعي اش بخرد يا با قيمتي بالاتر از ارزش واقعي اش بفروشد. بدين ترتيب کسب سودي بالاتر از سود متوسط بازار غيرممکن و تنها راه کسب سود بالاتر، خريد سهامي با ريسک بيشتر است.