روایت چهارم: روایت عبدالاعلى
۴- روایت بعدی، روایت عبدالاعلی است که سندش بد نیست. این روایت چهارم، از معانی الاخبار صدوق نقل شده، البته در وسائل الشیعه هم هست: حدثني المظفربن جعفر العلوی، مظفربن جعفر از مشایخ صدوقی است، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، جعفر بن محمدبن مسعود پسر محمدبن مسعود عیاشی معروف است، عن أبيه، که عیاشی[۱] است، و از بزرگان محدثین و علما است، قال: حدثنا الحسين بن أشكيب، حسین بن اشکیب هم جزء روات بسیار ثقه و عالی مقام و بزرگوار است؛ قال: حدثنا محمد بن سرين عن الحسين بن سعيد، عن أبي أحمد محمد بن أبي عمير عن علي بن أبي حمزد، عن عبدالأعلى، عبدالاعلی بن اعین برادر زراره است. سند بد نیست. عن قول الله عزوجل و فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور، قال: «الرجس من الأوثان، الشطرنج، وقول الزور، الغناء.[۲] اینجا هم عین همان تعبیری که در روایات قبلی بود، هست.
روایت پنجم: صحيحه حماد
۵- روایت بعدی، نیز از «معانی الاخبار» است، حدثنا ابي عن سعد بن عبدالله، که معروف است و ثقه عالی مقام، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن يحيى الخزّاز، اینها همه ثقه هستند، عن حماد بن عثمان، عن أبي عبدالله. این روایت، روایت صحیحه است یعنی همه رجال آن توثیق شدهاند و امامی هستند؛ قال: سألته عن قول الزور، قال: “منه قول الرجل اللذي يغنی، أحسنت!”[۳] این بالاتر از اینها است. فرمودند: اگر فردی به کسی که مشغول غناء و آوازهخوانی غنائی است، بگوید احسنت، آفرین؛ این، قول الزور است، از جمله غناء است. روایت خیلی خوب است.
روایت ششم: روایت ابوموسی
۶- روایت بعدی، روایت «امالی طوسی» است، این روایت در «وسائل» نیست. ابومحمد الفخام، – که استاد شیخ طوسی و نجاشی است – قال: حدثنا ابوالحسن محمد بن أحمد الحاشي المنصوری این شخص، توثیق شده است. قال: حدثني عم ابی ابوموسی عیسی بن أحمد، ندیدهایم که ابوموسی را توثیق کرده باشند، لکن شیخ، روایات زیادی را به همین طریق از ایشان از حضرت هادی علیه السلام نقل میکند و شاید کثرت روایتش موجب وثوق باشد؛ قال: حدثني الإمام علي بن محمد عليهالسلام حضرت هادی، قال: حدثني أبي، عن أبيه، علی بن موسی، قال: حدثنی ابن موسی بن جعفر، قال: قال الصادق عليهالسلام في قوله تعالى فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور، قال: «الرّجس» الشطرنج، و «قول الزور» الغناء.[۴] این روایت را شیخ علیه الرحمه) نقل میکنند. و رواه عنه العلامة المجلسی، مجلسی هم در «بحاره از ایشان نقل کردهاند.
روایت هفتم: معتبره زید نرسی
۷- روایت دیگر از کتاب زيد النرسی است از امام صادق علیه السلام). در باب کتاب زيد النرسی این بحث هست که آیا این کتاب مورد وثوق است و روایات آن حجت است یا نه؟ اختلاف وجود دارد.[۵] خود زيد النرسی را توثیق نکردهاند. دو زید هستند: یکی زیاد النرسی است و یکی زيد الزّرّاد است و هر کدام از اینها هم یک کتابی دارند که نجاشی و دیگران گفتهاند که هر دو کتاب جزء اصول أربعمأة است.[۶]
اصول اربعمأة
«اصول»، آن کتابهایی است که روایاتش از کتب دیگر گرفته نشده است، بلکه مؤلف کتاب، آنها را مستقیماً و بلاواسطه از خود امام گرفته و در کتاب خودش ثبت کرده است. چهارصد کتاب از این قبیل، برای بقية السّلف از اصحاب ائمه علیهم السلام باقی مانده بود، که اینها را مهم میدانند و لذا به آنها «اصول» و «کتب» میگویند.
فرق «کتاب» با «اصل»
«کتاب» غیر از «اصل» است. ممکن است فردی از اصحاب ائمه عليهمالسلام کتابی را تألیف کند، روایاتی را که از بقیه شنیده یا در کتابهایشان دیده است، در کتاب خودش بیاورد. از این قبیل کتابها زیاد داریم که اینها هم البته از لحاظ اعتبار و عدم اعتبار، انواع و اقسامی دارد، لكن اصول، چهارصد تا است، البته همه آن چهارصد تا هم به ما نرسیده است، اکثرش به کلینی و بزرگانی از این قبیل رسیده است. پس «اصول»، آن کتابهایی هستند که مؤلف آن کتاب مستقيماً، بدون اینکه از جایی اخذ بکند، از امام عليهالسلام گرفته است. اصل زيد النرسی از این قبیل است.
مناقشه صدوق و جواب ابن الغضائری
مرحوم صدوق در این «اصل» خدشه میکنند، میفرمایند:[۷] این «اصل» مورد قبول نیست و موضوع فيه است. ابن الغضائری که درباره بسیاری از کسانی که مورد وثوق دیگران هستند، خدشه میکند، در اینجا میگوید: این کتاب، موضوع نیست. میگوید: «غلط» یعنی اشتباه کرده (به معنای غلط کرده در فارسی نیست) به اشتباه کرده که میگوید این کتابها موضوعاند، اینها موضوع نیستند یعنی وضع شده و مكذوب نیستند. فانی رأيت كتبهما، کتاب این دو نفر را یعنی زید نَرسی و زید زراد را دیدهام، مسموعةً مِن ابن ابی عمیر. میگوید من نسخهای از این کتاب را که بر ابن ابی عمیر خوانده بودند دیدهام.[۸] چون راوی این کتابها هم ابن ابی عمیر است و او تصدیق کرده؛ پس سند این کتابها، سند محکمی است و مشکلی ندارد. همچنانکه روایاتی را که کلینی هم از زيد النرسی نقل میکند، همه به سندهای معتبر است، که منتهی هم میشود به ابن ابی عمیر؛ و ابن ابی عمیر هم نقل میکند از زيد النرسی.[۹] نجاشی هم طریقی دارد به ابن ابی عمیر که همین کتاب زید النرسی را نقل میکند.[۱۰] بنابراین، تردیدی در این نیست که این کتاب، کتاب مورد وثوقی است و اشکالی در اعتبار آن نیست.
متن روایت
عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: سأله بعض أصحابنا عن طلب الصيد وقال له: إني رجلٌ ألهو بطلب الصيد وضرب الصوال جلد وألهوبلعب الشطرنج. (کسی به امام عرض کرد: من وقتگذرانی میکنم، عیاشی میکنم با طلب صید و همچنین ضرب صوال جلد – صولجان،[۱۱] در آن زمان یک نوع بازی بوده است. با بازی شطرن جلد هم خودم را سرگرم میکنم. قال: فقال أبو عبدالله عليهالسلام اما الصيد. فانه سعى باطل ومن طلبه لاهية وأشِراً وبطراً فان سعيه ذلک سعی باطل. [امام عليهالسلام فرمود: گاهی کسی صید میکند برای اینکه شکم خود و شکم عیالاتش را سیر کند، این اشکالی ندارد. خدای متعال صید را برای انسان آفریده، [اما] یک وقت شکمش سیر است، جیبش هم پر از پول است، فقط برای تفریح و خوشگذرانی تفنگ را برمیدارد، میرود حیوانات را میکشد. وعليه التمام في الصلاة والصيام. آن کسی که چنین سفری میکند، چون سفرش معصیت است، باید نمازش را تمام بخواند، روزهاش را هم باید بگیرد. وإن المؤمن لفي شُغُل عن ذلک شَغَلَهُ طلب الآخرة عن الملاهي واما الشطرن جلد وهو الذي قال الله عز وجل فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور. فقول الزور. الغناء.[۱۲] اینجا هم حضرت تشریح کردند به اینکه قول زور، غناء است.
روایت هشتم: روایت عبدالله بن ابی بکر
۸- روایت دیگر، روایتی است از امالی شیخ طوسی که در «وسائل» هم ذکر شده است. أخبرنا ابوالحسن أحمد بن محمد بن الصّلت الأهوازی. – که از مشایخ طوسی و نجاشی است – قال: أخبرنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد. اين احمد بن حمد بن سعيد همان ابن عقده معروف و از ثقات عالی مقام است. لکن زیدی است: قال حدثنا جعفین عبدالله العلوی از ثقات عالی مقام است. قال: حدثنا عنى القاسم بن جعفرین عباد الله بن جعفین محمد بن على بن ابی طالب ابو محمد. قال : حدثني عبدالله بن محمد بن عبدالله بن على بن الحسين قال حدثني ابي قال: حدثني عبدالله بن ابی بکر محمد بن عمروبن حزم. که راوی از امام علیهالسلام این شخ صفحه است، قال: قمت إلى متوضاٍ لى. متوضأ، تعبیر کنایی است از آبریزگاه – محل تخلی. فسمعت جارية لجاړ لي تغني وتضرب فبقي ساعه أسمع. [در آنجا از بیرون صدای ساز و آواز شنیده خوشش آمده،] همانجا در مستراح نشسته و بنا کرده گوش دادن! قال: ثم خرجت فلما ان كان الليل، دخل على أبي عبدالله عليهالسلام میگوید: شب رفتم خدمت حضرت. فحين استقبلنی. همین که حضرت به من رسید، قال: الغناء اجتنبوا الغناء اجتنبوا الغناء اجتنبوا اجتنبوا قول الزور. قال: فمازال يقول: الغناء اجتنبوا الغناء اجتنبوا الغناء اجتنبوا. قال: فضاق بي المجلس. این قدر حضرت این جمله را تکرار کردند که مجلس برای من تنگ آمد. وعلمت أنه يعنيني. فهمیدم که مقصود، من هستم. فلما خرجت قلت: لمولاه معتّب والله ما عني غیری.[۱۳] والله غیر از من قصد حضرت نبود؛ حضرت به من عتاب میکردند و با این جمله به من خطاب میکردند با همین «اجتنبوا»هایی که فرمودند. قول الزور را به غناء تطبيق کردند. که خود این عبارات هم کافی است. البته سند این روایت، سند خیلی محکمی به نظر ما نرسید.
استفاضه روایات
روایات ذیل این آیه، روایات مستفیضه است یعنی اگر صحیح السندی هم در بین روایات نبود، تکرر این نقل از حضرت صادق عليهالسلام برای انسان، اطمینان و یقین عادی می آورد که این، از حضرت صادر شده است، استفاضه روایت به این معنا است.
دو برداشت اشتباه از روایات
دو مطلب در ذیل این روایات هست که بایستی تذکر بدهیم؛
اوّل اینکه: بعضی خواستهاند از این روایات این طور استفاده کنند که غناء محرّم، بنا بر آنچه از این روایات فهمیده میشود، آن غنائی است که با قول، همراه باشد یعنی کلام داشته باشد و به تعبیر امروزیها موسیقی با کلام باشد یعنی یک شعری را مثلاً با آواز بخوانند، اما آن صدا و صوتی را که با کلام همراه نیست، شامل نمیشود.
دوم اینکه: بعضی پا را از این بالاتر گذاشتهاند و گفتهاند: چون حضرت، قول زور را به غناء تفسیر کردهاند، از این، معلوم میشود اصلاً غناء آن چیزی است که با قول همراه باشد. پس اگر با قول همراه نباشد، غناء نیست، نه اینکه غناء است و حرام نیست.
مطلب دوم را که انکار غناء بودن آن آوازی است که با قول همراه نباشد، قبول نداریم و إن شاء الله در معنای غناء، عرض خواهیم کرد، چون بر اساس این مطلب، حرفهای عجیب و غریبی از بعضی صادر شده است.
بررسی
این مطلب که: «این آیات و [آن] روایاتی که در ذیل [این] آیات هست، دلالت میکند بر اینکه آن غنائی محرّم است که با قول، همراه باشد، بنابراین دلالت نمیکند بر حرمت غناء خالی از قول»، قابل خدشه است، اما اگر به فرض، آن را قبول کردیم، این روایات، این بخش از غناء را تحریم میکند اما روایات دیگری هست که در آن، کلمه «قول» نیست.
مثل روایاتی که در ذیل آیه شریفه: «والذين لا يشهدون الزور»[۱۴] آمده است خواهیم خواند و یا روایاتی که اصلاً در ذیل این آیات نیست، و هرآنچه را که غناء بر آن صدق میکند مطلقاً تحریم میکند، نه خصو صفحه آن آهنگی که با کلام همراه باشد. لذا، این اشکال بر دلالت این روایات وارد نیست. بنابراین، انصافاً دلالت راویات، دلالت تام و تمامی است؛ چون «اجتنبوا» است؛ در این روایت أخیر که «اجتنبوا الغناء» از خود حضرت مكرراً صادر شد و در روایات قبلی هم که این نیست، امام عليهالسلام «واجتنبوا قول الزور»[۱۵] را به غناء تفسیر کردند. این «اجتنبوا» صریح در تحریم است. بنابراین، در دلالت این روایات، هیچ تردید نیست، سندهایش هم که سندهای خوبی بود.
علت صدور اکثر روایات از امام صادق علیه السلام
نکته قابل توجهی که در این چند روایتی که خواندیم – که بعد إن شاء الله در بیان موضوع غناء ممکن است از آن، استنتاجی هم بکنیم به این است که: همه این هشت روایت، از امام صادق علیه السلام نقل شده است. حتی این روایتی که از حضرت هادی علیهالسلام نقل شده بود، آن بزرگوار از پدران خودش نقل میکند تا میرسد به حضرت صادق علیه السلام. این، یک امر سؤال برانگیزی است. همه این روایات از حضرت صادق عليهالسلام است. این نکته، آن چیزی را که ما بعد بیان خواهیم کرد تقویت خواهد کرد، که مسئله عصری بودن موضوع در زمان امام صادق عليهالسلام در این همه تأكید مؤثر بوده است. عصر امام صادق عليهالسلام (که بعد ان شاء الله بیان میشود) عصری بوده است که مسئله غناء در بین آحاد مردم، طبقات مردم، به شکلهای مختلف، تروی جلد میشده، مخصو صفحه خلفا و دربارها هم نبود. در بین آحاد مردم همین طور تروی جلد میشد؛ و این تأكیدی که از طرف ائمه معصومین عليهمالسلام بخصو صفحه حضرت صادق عليهالسلام در این روایات شده است، از این جهت است.
علت سؤال اصحاب از معنای «زور»
نکته دیگر در این روایات این است که: رواتی که بعضی از آنها از بزرگان روات هستند، مثل ابی بصیر و عبدالاعلی بن اعین، اینها از حضرت میپرسند که «قول الزور» چیست؟ این «قول الزور» مگر جزء متشابهات است؟ زور یعنی باطل. واجتنبوا قول الزور، هر کسی که عربی بداند، این معنا را میفهمد یعنی: «و اجتنبوا قول الباطل»، باطل هم یک معنایی است وسیع، مصادیق گوناگونی دارد. چرا از حضرت میپرسند؟ این سؤالی که از حضرت میشود و در چند روایت از این هشت روایتی که خواندیم، این طوری بود: «سألته…»[۱۶] راوی میگوید از حضرت سؤال کردم: «مراد از قول زور چیست؟» حضرت میفرمایند: «الغناء».[۱۷] قول الزور یعنی قول الباطل. قول باطل یک امر مشتبهی نیست، معلوم است که قول باطل، هر باطلی را شامل میشود. پس سؤال کردن برای چیست؟ انسان این طور حدس میزند، اینکه میآیند سؤال میکنند، به این دلیل است که چیزی از قول حضرت منتشر شده بوده که زور را، تفسیر کرده است به غناء؛ و چون در آن عصر بعضی از علمای مدینه غناء را مکروہ میدانستند، بعضی مکروه هم نمیدانستند، حضرت در این قول، منفرد بودند و به قرآن استناد میکردند. این تفسیر به گوش اصحاب رسیده بود، میخواستند خودشان بشنوند، میآمدند میگفتند: «آقا! مراد از قول زور چیست؟» حضرت میفرمود: «مراد، غناء است.» البته بدیهی است که جمله «مراد، غناء است» معنایش این نیست که قول زور، دروغ را شامل نمیشود یا هر حرف باطلی را شامل نمیشود، غیبت را شامل نمیشود، آنها هم باطل است. تعيين یکی از مصادق قول زور و اینکه میفرمایند که «این غناء است» نکتهاش این است. لولا اینکه یک سؤالی در ذهن بزرگان شیعه پدید آمده باشد، با قطع نظر از این نکته، سؤال کردن ندارد. قول الزور یعنی قول الباطل. این چه سؤالی است؟ معلوم میشود که یک حرفی از قول حضرت نقل شده بود که آن عبارت است از اینکه قول زور شامل غناء هم میشود. اینها میخواستند يقين کنند و مطمئن بشوند، لذا میآمدند از حضرت سؤال میکردند، میگفتند: «آقا! مراد از قول زور چیست؟» حضرت هم متوجه مراد آنها بودهاند.
میفرمودند: قول الزور، الغناء. نکتهای که در ذیل این روایات عرض کردیم، به ما کمک خواهد کرد در فهم معنای غناء که إن شاء الله در تفسیر معنای غناء این را عرض خواهیم کرد.
تصحیح و ویرایش: مسعود رضانژاد فهادان
پاورقی ____________________________
[۱] ایشان و جناب کشی در شرق دنیای اسلام میزیستهاند بنده در مقالهای درباره مرحوم شیخ مفید (رحمة الله عليه) این را ذکر کردهام که همان وقتی که بغداد و کوفه در غرب دنیای اسلام تقریباً مرکز تشیع بود، در شرق دنیای اسلام در خراسان بزرگ قديم، تا سمرقند و بخش مهمی از افغانستان کنونی، در آنجا هم حوزههای علمیه بزرگی از شیعه وجود داشت. از جمله خود عیاشی سمرقندی در سمرقند بود، کسی در کش بود. کش یکی از روستاهای سمرقند است (معجم البلدان، جلد ۴، صفحه ۴۶۲)، یکی هم همین حسین بن اشکیب است، که برجستهترین محدث خراسانی آن زمان بوده که او هم ظاهراً در همان کش بوده است. کش همان جایی است که امیر تیمور گورکانی معروف از آنجا است. (اسناد و مکاتبات تاریخی از تیمور تا شاه اسماعیل، صفحه ۱۸)
* این مقاله به عنوان پیام معظم له به کنگره جهانی هزاره شیخ مفید (ره) در تاریخ ۲۸/۰۱/۱۳۷۲ منتشر شده است. «ناشر»
[۲] معانی الاخبار، صفحه ۳۴۹، حدیث ۱، و وسائل الشیعه، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۸، حدیث ۲۰
[۳] معانی الاخبار، صفحه ۳۴۹، حدیث ۲
[۴] امالی (شیخ طوسی رحمة الله علیه)، صفحه ۲۹۴، و بحارالانوار، جلد ۷۶، صفحه ۲۴۴
[۵] كتاب الطهارة (امام خمینی رحمة الله علیه)، جلد ۳، صفحه ۳۲۷، و بحارالانوار، جلد ۱، صفحه ۴۳
[۶] رجال النجاشی، صفحه ۱۷۴، شماره ۴۶۰، و فهرست (شیخ طوسی رحمة الله علیه)، صفحه ۲۰۱
[۷] فهرست (شیخ طوسی رحمة الله علیه)، صفحه ۲۰۱
[۸] رجال ابن الغضائری، کتاب الضعفاء، صفحه ۶۲
[۹] الکافی، جلد ۲، صفحه ۱۸۶، و جلد ۴، صفحه ۱۴۷، و جلد ۷، صفحه ۲۱، و کامل الزیارات، صفحه ۳۰۶، و الفقیه، جلد ۴، صفحه ۲۰۷، والاستبصار، جلد ۲، صفحه ۱۳۵
[۱۰] اخبرنا أحمد بن على بن نو حدیث قال حدثنا محمد بن احمد الصفوانی قال حدثنا علي بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه عن ابن ابی عمیرعن زيد النرسی بكتابه . (رجال النجاشی، صفحه ۱۷۴)
[۱۱] چوگان
[۱۲] الاصول السنة عشر، حس ۱۹۸
[۱۳] امالی شیخ طوسی رحمة الله علیه، صفحات ۲۲۰ و ۷۲۱. و وسائل الشیعه، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۹
[۱۴] سوره فرقان، آیه ۷۲
[۱۵] سوره حج، آیه ۳۰
[۱۶] مانند روایت اول و دوم و هفتم
[۱۷] مثل روایت چهارم و ششم